سپتامبر 10, 2018 / توسط admin / در / ارسال نظر
کتاب «درآمدی بر انسانشناسی کانت» دیباچهای است که فوکو برای پایاننامهی دوم (فلسفی) خود در سال ۱۹۶۹ نوشته و در آغاز برگردان او از کتاب «انسانشناسی از نظرگاهی پراگماتیک» (نوشتهی کانت) جای گرفته است؛ گرچه تنها این دیباچه در شکل کتاب پیش رو منتشر شده و برگردان فوکو از نوشتهی کانت تا کنون چاپ نشده است. مسالهی اصلی فوکو در این کتاب، جستوجوی ارتباط میان نقدهای کانتی با درسگفتارهای انسانشناسی او است؛ این که آیا انسانشناسی دربارهی هوموکریتیکوس است؟ انسان نقاد، که ملاک و تراز نقدهای سهگانه بوده و صرفا گونهای ویژه از انسان است که از فراز آسمان فلسفهی ترنسندنتال پای بر زمین نهاده است، یا هوموکریتیکوس یک بار برای همیشه در شکل نظام سهتایی نقد فروبسته شده و دیگر از مرزهای خود گذر نخواهد کرد و گونهی دیگری پس از او نخواهد آمد؟ این که آدمی که پیاپی در حال فرگشت بوده، انگار یک جا برای همیشه به مقام آدم بودن میرسد و تمام. فوکو به سهگانهی بندهنده یا سرچشمه، پهنه(ی جاری شدن) آن نیروی محرک، و مرزی که برای این پهنهی جاری شدن وجود دارد میپردازد؛ یا به خدا، هستی و آدمی که برهمنهندهی خدا و هستی است، مفصل آن دو؛ نظیر سهگانهی نقدها. فوکو نشان میدهد که دستورزی آدمی در طبیعت برای رسیدن به حقیقت، خواست «ابرمرد» برای گذر از مرزها، کارورزی و هنر جستوگذار در هستی و از این بابت ورزیده شدن خرد، با پرسش «بازگشت به خویشتن»، با جستوجوی خاستگاه و بندهنده، با مسالهی خرد ناب جایگزین شده است؛ این که اصل، خاستگاه، بنیاد چیست. حال آن که مساله، میتواند گذشتن از آن باشد. این که به جای کاوش در مرزها و گذر از آنها، به جای جستوجوی حقیقت در هستی، مساله، کشیدن مرز میان خود و دیگری، میان خرد ناب و جز آن، شده است، جستوجوی چیزی در انسان که اصل اوست، «ناببودگی و انباشت عقل»: این چنین آدمی به مغاک ازخودبیگانگی در افتاده است. این چنین، به جای بررسی در جامعه، به جای بودن در میدان، گفته میشود که باید جزء تشکیلدهندهی جامعه، یعنی انسان مطالعه شود، و به جای انسان، باید اصل او، خرد او مطالعه شود و هیچ چیز جز اندیشهی او، جز فرهنگ او، ارزش بررسی شدن را ندارند. بدین گونه آدمی جایگزین جامعه، و خرد جایگزین آدمی میشود.
این چنین، به جای بررسی آدمی در جامعه، به جای بودن در میدان، گفته میشود که باید جزء بنیادین تشکیلدهندهی جامعه، یعنی انسان مطالعه شود؛ و به جای انسان، باید جزء بنیادین او، اصل او، یعنی خرد او، ایدههای او مطالعه شود. گفته میشود که هیچ چیز جز اندیشهی او، جز فرهنگ او، ارزش بررسی شدن را ندارند، که هیچ چیز جز ایدههای او، جز فرهنگ او، انسانی نیست. فرهنگ، در سنت کانتی، در پدیدارشناسی، به معنای صورتهای پیشینی دریافت هستی است؛ آن چه هستی تنها در قالب آن فهم میشود، که میان آدمی با هستی، میان او با تن خودش، میان خودش با خودش حایل میشود. بدین گونه، پرداختن به آدمی جایگزین پرداختن به جامعه و آدمی درون آن، و سپس، پرداختن به خرد جایگزین پرداختن به آدمی منتزع از جامعه میشود. این است که انسانشناسی که باید کردار پرداختن به میدان، پرداختن به آدمی در جستوگذارش در هستی باشد، به علم مطالعهی فرهنگ تبدیل میشود.
درآمدی بر انسانشناسی کانت
نوشته: میشل فوکو
برگردان (از انگلیسی): علیمراد عناصری
ناشر: کتاب برادر
نظر شما